خسته شدم

خسته شدم

امتحانا تموم شد و 3 ماه از دیدن خیلی چیزا و خیلی کسا راحت شدم.دیگه خسته شدم،از خودم بدم میاد،دیگه دل نوشتن ندارم،از چرت و پرتایی که تا حالا نوشتم بدم میاد،از همکلاسیام خسته شدم،از دست بعضی هاشون خیلی ناراحتم،دلم نمیخواد دیگه ریختشون رو ببینم،از دستشون ناراحتم،بی معرفتیشون داره خفم میکنه،از این رشته مزخرف بدم میاد،از این جلالی و ظهیری و الیاسی و خلاصه همه کارمندا متنفرم.دیگه نمیخام ببینمشون.از بی محلی اونا نسبت به بچه ها،از کلاس گذاشتن جلالی تو امتحانات،از سر کار گذاشتن الیاسی خسته شدم،از دانشگاه پیام نور ،از امتحانای عجیب و غریبش،از این شهر کوچیک،از حلوایی،از بوی پهن حلوایی،از این شهر مسخره،از مردمش،خلاصه از بیجار خسته شدم.خلاصه حالم بدجور بده،نمی دونم چیکار کنم.

دیگه اون طراوت و شادابی تو من پیدا نیست،دیگه مرد اون گوزل پر انرژی و طناز و درس خون،شاید قسمت این بوده.خلاصه حالم  بد جور بده.از دست بعضیا ناراحتم. شاید چند مدتی باهاتون نباشم.فعلا خدا حافظ